کاشکی با من آن شوخ از ته دل یار بودی کاشکی
شیوه ی او دوری از اغیار بودی کاشکی
دی چو دیدم از جفایش اندکی گفتم، ولی
بیش از آنم جرات اظهار بودی کاشکی
دیشب از کیفیت می پرده از رخ بر گرفت
بر جمالش طاقت دیدار بودی کاشکی
من به جان خدمتگزارخان او بودم ، ولی
این عمل در خانه ی خمار بودی کاشکی
بر وصال او به این زودی رسیدن مشکل است
در فراقش صبر من بسیار بودی کاشکی
( نظمی ) از غمهای دوران طاقت من طاق گشت
با هزاران غم ، یکی غمخوار بودی کاشکی
============================
2 = افسوس و افسانه
عمر آن بود که با ساغرو پیمانه گذشت
مابقی جمله به افسوس و به افسانه گذشت
از پس پرده برون آ ، که مرا عمر عزیز
همه در حسرت آن نرگس مستانه گذشت
آشنایان شبی از وصل تو خوشدل نشدند
خوشدلی های تو با مردم بیگانه گذشت
شرح جانبازی پروانه و بی رحمی شمع
هر چه بودست به جان دادن پروانه گذشت
خواجه را آن همه سودا که به سر بود چه شد؟
نا مراد از سر این خانه و کاشانه گذشت
روز شادی من ازاین عمر ندیدم ( نظمی )
مگر آن روز که در صحبت جانانه گذشت
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر